×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

فریاد ایرانی

[email protected]

× حقیقت
×

آدرس وبلاگ من

faryadirani.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/faryadeirani

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

تقدیم به دوستی که فریاد می زد اما گفتیمش سکوت

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستم کن  وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرارگیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی ازآنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

بازآ که تا به خود نیازم بینی

بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زارتراست

وز من دل بی رحم تو بی زارتراست

بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

برمن دروصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بردراو

چون دوست، دل شکسته می دارد دوست

خود ممکن آن نیست که بر دادم دل

آن به که بر سودای توبسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه کنم بهر چی می دارم دل

درعشق تو هرحیله که کردم هیچ است

هرخون جگرکه بی توخوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

من بودم ودوش آن بت بنده نواز

از من همه لابه بود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید

شب را چه گنه حدیث ما بود دراز

دل تنگم و دیدار تو درمانم است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

ای نور دل و دیده و جانم چونی

وی آرزوی هر دو جهانم چونی

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من ندانم چونی

افغان کردم برآن فغانم می سوخت

خامش کردم چون خامشانم می سوخت

از جمله کرانها برون کرد مرا

رفتم به میانی، در میانم می سوخت

من درد تو را زدست آسان ندهم

دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

که آن درد به صد هزار درمان ندهم

در عشق توام نصیحت و پند چه سود

زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید

دیوانه دل است پاي بر بند چه سود

من ذره وخورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم

من که شده ام چو کهربایی تو مرا

غم را بر او گزیده می باید کرد

وز چاه طمع بریده می باید کرد

خون دل من ریخته می خواهد یار

این کار مرا به دیده می باید کرد

آبی که از این دیده چو خون می ریزد

خون است بیا ببین که چون می ریزد

پیداست که خون من چه برداشت کند

دل می خورد و دیده برون می ریزد

عاشق همه سال مست و رسوا بادا

دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم

چون مست شدیم هرچه بادا بادا

دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد

جان را سپر تیر بلا خواهم کرد

عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام

امروز به خون دل  قضا خواهم کرد

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

دردا که زهجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تورا زمانه می بس باشد

هرگوش تو را ترانه می بس باشد

در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه ای بس باشد

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم

شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم

در عشق که او جان و دل ودیده ماست

جان ودل ودیده هر سه را سوخته ایم

اندر دل بی وفا غم وماتم باد

آن را که وفا نیست زعالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جزغم ، که هزار آفرین برغم باد

 

سه شنبه 4 مرداد 1390 - 2:59:10 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://delkhoshi.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 4 مرداد 1390   11:13:34 PM

از همان ابتدا دروغ گفتند!

مگر نگفتند که �من� و �تو� ، �ما� می شویم؟!

پس چرا حالا �من� این قدر تنهاست!

از کی �تو� اینقدر سنگ دل شد؟!�

اصلا این �او� را که بازی داد؟!�

که آمد و �تو� را با خود برد و شدید �ما�!

می بینی

قصه ی عشقمان!

فاتحه ی دستور زبان را خوانده است

آخرین مطالب


بوی ماه مهر


همنوازی استاد بیگجه خانی و فرنام


یادش بخیر


ماه مرضان


شهناز شهنواز


مسئول این همه جهل کیست؟؟؟


زنانگی


حتما ببینید ،بسیار تاثیر گذاره


آموزش موسیقی سنتی ایران


آواز استاد شجریان برمزار همایون خرم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

203880 بازدید

343 بازدید امروز

480 بازدید دیروز

2163 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements